سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:, :: 16:48 :: نويسنده : لیدی پریسا
محرم و قضایا! سلام به دوستای عزیز.... طبق معمول هر سال محرم شد....مثل همیشه(البته نه خیلی!) از بس این دو سه روز ظرف و قابلمه ی نذری شستم که عزا داری و غم و غصه از سرم پرید! روز عاشورا هم تا میومدم برم تو حس یه بچه ی کپل میپرید تو بغلم،شمعمو خاموش میکرد یا تو تموم اعضا و جوارح بدنم کبریت روشن فرو میکرد! هم ما نذری داشتیم و هم عموم(ملقب به عمو حاجی!).... منم که استاد جو زدگی تشریف دارم،خودمو انداختم وسط که من میخوام ظرفا رو بشورم.... آخه نونم نبود،آبم نبود....ظرف سابیدنم اونم تو وسط سرما دیگه چی بود! نه گریم میگرفت نه یاد بدبختیام میوفتادم.... خونواده ی ما هم ک برای انجام حرکات خودجوشانه داوطلبن،واسه نذری اومدن خونمون ک کمک کنن.... منم فرصتو غنیمت شمردم و فیلم عروسی عمومو براشون گذاشتم.... لباسای گشاد،آرایشای عجیب،ماشینای عتیقه و کارای ناموزون همه ی چیزایی بودن ک بیشتر باعث میشد آدم بخنده... خو من الان چی بگم؟ هاننننننن؟ دیدین چ پست مزخرفی شد؟ ندیدین؟ خب برگردین از اول بخونین! نظرات شما عزیزان:
تو هم لینک شدی گلم
سیلوممم پری پریسااااا بدو بیا به منم سر بزن.نه نه ندو یه وقت زمین میخوری یه چیزیت میشه حالا میان یقه منه بدبختو میگیرن!!خوو بحرحال هرجور دوس داری بیا فقط بیا!!وبتم عالیه!فدامدا.اها قبل فدامدا بگم که لینکتم میکنم اگه لینکم میکنی بم خبر بده!حالا فدامدا
![]()
سلام عزيزم.... چه خوب كه كاري كردي واسه ي عزاداراي امام حسين... خسته نباشي.. بهم يه سر بزن
![]()
3بار خوندم هنوزم نفهمیدم
![]() ![]() ![]()
![]() |