سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 18:16 :: نويسنده : لیدی پریسا
خب ممنون که اومدین...ای دل غافل!...یادش بخیر قدیم ندیما....نوچ نوچ نوچ!...بابا دختری گفتن،سبیلی گفتن،شرمی یا حیایی گفتن...چه قده شما سریشین!...داستان از اون جایی شروع شد که: راستشو بخواید از وقتی که یادمه این داستان بوده و هست!...داستان چی؟....داستان سیبیل دیگه!...اهه...بابا،من فقط به زبون انگولایی خدمت دوست و آشنا نگفتم که من سبیلامو نمیکنم!...مگه زوره اخه؟....اهه...اخه عزیزان،اگه خدا میخواست خودش این سبیلای بخت برگشته رو نمیذاشت رو صورت فلک زده هایی مثل من!...دیگه فقط مونده که مستخدم مدرسمون بهم گیر بده!...اون روز....کدوم روز؟....همون روزی که آهو....اه....دوباره جو زدگی! ای پریسا!گربه شوق سبیل خواهی زد قدم مسخره ها گر کند آشنا و فامیل حرص نخور! ولی قابلمه ی صبرم وقتی سر رفت که مامانم گفت:میخوای برات ببافمشون!.....اخه چرااااااا؟؟؟...حالا که این طور شد،اصلا میخوام برم دستگاه فرسبیل بخرم تا کور شود بابای!
بعدا نوشت:دلیل موجه من واسه عشق ورزیدن به سبیل:غیرت مرد درونم نمیذاره!!!!!!!!!!!! ![]() ![]() نظرات شما عزیزان: سیندرلا ی بچه گدا
![]() ساعت13:32---22 خرداد 1391
وای خدا منم تو خونه نامدریم با اناستازیا ...هر روز سیبیلامونو می کنیم ...کلی حال می کنیم ...گریزیلا سرطان سیبیل گرفت مرد... همکلاسیم (.....)(سانسور) معرفی کرد
سیندرلا ی بچه گدا
![]() ساعت13:32---22 خرداد 1391
وای خدا منم تو خونه نامدریم با اناستازیا ...هر روز سیبیلامونو می کنیم ...کلی حال می کنیم ...گریزیلا سرطان سیبیل گرفت مرد... همکلاسیم (.....)(سانسور) معرفی کرد
پاسخ:قربون دست خودت و گراز....گزیر....گریز....چی زیلا؟؟؟؟......حالا همون....ولی من اصولا با سیبیل بیشترحال میکنم.... پانته آ
![]() ساعت13:29---22 خرداد 1391
سلام وبت عآلللللییییییهههه.....دوستم عروسک وبتو پیشنهاد کرده
پاسخ:سلام عزیزم.....دست گل عروسک خانم درد نکنه.....دم همتون گرم... ![]()
![]() |