یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, :: 17:37 :: نويسنده : لیدی پریسا
سلام به همه....امروز میخوام در مورد یه روز عادی تو مدرسمون توظیح بدم معرفت: اول صبح در حالی که آب دماغتون به قندیل تبدیل شده خودتونو به مدرسه میرسونید......مدرسه یخخخخخه! به زور بخاریو(که جزو اثار باستانی هم هست!)روشن میکنید... کم کم سر و کله ی دخترا پیدا میشه،یه سلام سرسری میکنند... بعضیاشون سه سوته کتابو در میارن و شروع به درس خوندن میکنن.... بعضیا هم داغ ترین شایعه ها خبرای سیسختو مرور میکنن.... یه سری هم شروع میکنن کپی زدن مشق از روی مثبت کلاس.... وقتی همه جمع شدند فاز اول کنفرانس کلاسی شروع میشه: موضوع بحث:عوامل موثر در ترشیدگی!.... بالا خره معلم میاد تو راهرو و اونایی که بیرون بودن با عربده میریزن تو کلاس....تلفات زیاد میشه! همه میگن:الاااااااا(صلوات!)....دیگه بقیشو نمیگن... اگه درس زیست باشه یعنی فاجعه!.... معلم پای تخته هیدر میکشه و همه میگن:حیدر! و فاز دوم سخنرانی: حیدر کیست؟....آیا مجرد است یا متاهل! معلم از کوره در میره و شکلو پاک میکنه..... دستگاه گوارشو میکشه،همه میگن:مخرررررج! چند تا مثبت شروع به نوچ نوچ کردن میکنن.... معلم بالاخره از خیر درس دادن میگذره و میخواد بپرسه.... رنگ از رخسار همه میپره....چند تا چاپلوس هی میگن: خانوممممم....ما داوطلبی بیایم؟ خانوم میگرده و میگرده و مخصوصا یه ابرو کلفت سیبیلوی ته کلاسیو پیدا میکنه و میبرتش پای تخته..... همه میخوان بهش برسونند ولی یارو اشتباه میکه و کل کلاس میره هوا!....خودشم حرکات ناموزون انجام میده... زنگ میخوره! فاز سوم کنفرانس: نامزد و راه های تور زدن پسر ها....آخرین اخبار نامزدی در سطح شهرستان ای دعوا دعوا دعوا سر شیشه ی مربا یکی از دخترای جوگیر که جدیدا عاشق شده میپره وسط و شروع به درد و دل میکنه....چه میکنه این دختر.... سیل عظیم همدردی جاری میشه.....بدبخت طرف غم خودش یادش میره! یه پیرمرد از بغل پنجره رد میشه و یکی میگه پسررر! همه میپرن لب پنجره تا بختشونو امتحان کنن.... همون موقع معلم سر میرسه..... از شوق شوهر احتمالی کسی صدای زنگو نشنیده! معلم ادبیاته... میخواد در مورد رستم و تهمینه و ازدواجشون بگه..... ذکر مصیبته به مولا! داغ دل همه تازه میشه..... معلم میگه تهمینه بهد از نه ماه بچه آورد!!! فاز چهارم کنفرانس: پچ پچ هایی از قبیل:وووی خاک ب سرم.....بی حیا....شوهر؟؟؟ بچه؟؟؟.....چقد هول بوده....کنترل خانواده حالیش نبوده.... معلم هفت رنگ میشه و میره سراغ یه جای دیگه ی درس: میگه سهراب به سرعت گذر کرد! یهو یکی میگه:حتما تردمیلش راین بوده.....راییییین! کل کلاس منفجر میشه.....کاسه ی صبر معلم لبریز میشه.... و میگه:ابتدائیا....بسه.... و شروع میکنه به نصیختای خاله زنکی! هیشکی گوش نمیده،همه شروع میکنند به فرمایشات خودشون! و فاز پنجم: عقد یا صیغه،مسئله این است! گونه ی نایاب پسر مثبت!!! معلم از رو نمیره و همچنان درس میده..... اوفیییییش!.....زنگ میخوره..... همه از دست معلما دیوونه شدن!..... و بالاخره فاز ششم(نقطه ی امید!): چرا معلم های ما بد هستند....معلم خوب کیست؟..... کدام معلم شوهر دارد!........ زنگ میخوره و معلم هندسه میاد! اخیییش خلاصی! چند نفر زاویشونو تغییر میدن و آخر کلاسیا کیفشونو میذارن زیر سرشون و لالا!!!!!! صدای معلم از صد تا لالایی بدتره....چشما که گرم میشه زنگ میخوره.... آزادی..... و توی مسیر برگشت: بحث شیرین غیبت.....تخلیه ی عقده های سرکوب شده ی کلاسی! و این که چرا نمیذارن سر کلاس حرف بزنیم...... خب تموم شد.....بازم در مورد کلاسمون مینویسم!.... و خاطرات من و ریاست شورای مدرسه!!! تا پست بعدی بای! نظرات شما عزیزان: غریبه اشنا
![]() ساعت8:20---11 دی 1391
سلام
خوبین خانم xمیدونی ادبیات خوبی داری فکر کنم آخرش نویسنده بشی خوندن مطالبی که مینویسی خسته کننده نیست ادم تا اخرش رو میره بازم بنویس بهت نمیاد دبیرستانی باشی ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() احمد
![]() ساعت13:46---21 آذر 1391
پري :خيلي عالي بود
پروانه
![]() ساعت13:17---21 آذر 1391
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() عين بلا هايي ك ماسر معلمامون مياريم!!!! پست جالبي بود ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
آآآآآآآآآآآآی راس گفتیااااا.دقیقاااا همینهههه!!!مخصوصاااا اون پیرمردههه!!!
![]() ![]()
سلام من اهل اصفهانم.تاحالا به سیسخت اومدم خیلی خوش آب و هواست.ما از اونجایی که یه چشمه رد میشه و خیلی باید با ماشین سربالایی بری عسل خریدیم.درکل خیلی جای باحالیه.حتما به وب من سر بزن
خدانگهار بهار
![]() ساعت18:02---19 آذر 1391
کلاستون با حاله
![]() ![]() ![]()
![]() |